ماجرای من در سرزمین وارونه

فصل اول : ماجرای من در سرزمين وارونه

اکنون چندين سال است (از جمله بيشتر روزهای سال 1929 ) که تجربه حيرت انگيز فعاليت در بازارسهام را دارم و در اغلب موارد نه تنها زيان نديده ام، بلکه سود هم برده ام من به هزينه دشمن به کشورخودش سفر کردم. حتی اگر زيان می کردم، ماجرای شگفت انگيزی بود زيرا اين شانس را داشتم تا ويژگی ها و نقاط ضعف طبيعت انسانی را در بزرگترين آزمايشگاه بشری روی کره زمين بشناسيم. درست مثل رفتن به کالج با شهريه رايگان توام با پاداش های متناوبی که به منظور تشويق به من داده می شد اگرفعالان وال استريت سودی بيشتر از آنچه که انتظارش را داشتم به من بازگرداندند، فکر می کنم به اين دليل بود که توام با کنجکاوی سيری ناپذير خود برای شناخت آنچه که افراد بشری مايل به انجامش هستند، بازار سهام را از ديدگاه رفتار جمعی نگاه کردم . در صفحات بعدی سعی دارم به شرح ذهنيات مردم بپردازم، ذهنياتی که اغلب موجب زيان ديدن آنها دراين عرصه می شود. اميدوارم بتوانم نشان بدهم که چگونه می توان از وال استريت سود برد .محض خاطر خوانندگان بی صبر، اکنون هيچ ضرری ندارد که بگويم به نظر من

کليد پيروزی اين است که دقيقًاً برخلاف آنچه که ديگران انجام می دهند عمل کنيم.

به عبارت ديگر، بايد متضاد باشيم   

با اين حال می دانم، اين فرمول آنقدر ساده به نظر می رسد که هيچ کس از آن پيروی نخواهدکرد. در واقع اگر بسياری از مردم مطابق آن عمل می کردند که ديگر کارساز نبود. اگر همه سعی می کردند وقتی قيمتها پايين است اقدام به خريدکنند، ديگر معامله خوب وجود نداشت .تنها معدودی از افراد قيمتهای مناسب راپيدا می کنندزيرا اکثر مردم هرگز قيمت های مناسب را نمی شناسند.

جمع هميشه زيان می کند زيراهميشه در اشتباه است .

در واقع اشتباه جمع اين است که معمولی رفتار می کند.

به نظر می رسد انگيزه طبيعی هر فرد در بازار سهام در واقع دشمن موفقيت اوست.

به همين دليل است که موفقيت دربورس تا اين حد دشوار است.